دوشنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۷

پارادوكس توهم توطئه

دراينكه يكي از مشكلات شايع جامعه سياسي ايران گرفتاري ذهني درچنبره ي تئوري توطئه است، امروز كمتركسي ترديد روا مي دارد. اما پرسش متصل به اين موضوع آن است كه به واقع اين مشكل ازكجا ريشه دوانده است. چرا شماري از تحليل گران به جاي درنظر گرفتن فكتهاي قابل اتكا وعيني مدام ازتراوشات بي مبناي ذهني مدد مي جويند تا راهي به سوي منويات خود بيابند.درزمره ي پاسخ ها به چرايي پديده ي پيش گفته مي توان از مطلق انديشي در بخش قابل توجهي ازاين نقش آفرينان عرصه سياست ياد كرد. اگر جرياني خواه رجعت گرا يا آينده نگر براين باورباشد كه درتحليل هايش هرگزدچارخطا نگرديده وهرديدگاهي جز خود را انحرافي قلمداد كند . اين منظر بطور طبيعي دربرخورد با نظرات و تحليلهاي غير، جوينده ي دست طرار دشمن است كه آگاهانه يا ناخودآگاه برآن ديدگاه ها سوار است.

به عنوان نمونه تارنماي اينترنتي پيك نت درياد داشت سردبير(شماره اول دي ماه ) در نوشتاري تحت عنوان «كنفرانس برلين دردانشگاه تهران!» با امنيتي خواندن خيل جريان ها و چهره هاي سياسي كه انديشه اي غيرازنگارنده ي آن مقاله دارند . بطور تلويح و تصريح چنين نتيجه مي گيرد كه هرگروه يا فردي كه موافق رويه ي اصلاح طلبان حكومتي درايران نيست سرنخ آن در دستگاه امنيتي حكومت است؟!
اين عينك توطئه انگار هجوم ذهني خود را از سازمان هاي به تعبيرخود «سوپر چپ» و كمونيست مستقر در خارج كشور آغاز كرده ودرادامه دامنه آن را به «اصغر زاده (خط امام)» ، « طبرزدي» و «منوچهرمحمدي» (جنبش ساختارشكن 18 تير) تا جاسبي (موتلفه)، قاليباف (سردارسپاه)،‌ دانشجويان دموكراسي خواه دانشگاه تهران و «دانشجويان مدعي چپ... كه تا پيش از دستگيري ها مانور سرخ مي دادند » و فرجام كار به پيروز دواني (از جان باختگان قتلهاي سياسي زنجيره اي سال 77 )ختم مي نمايد. احتمال مي رود اگر كسي ازافراد وجريان هاي سياسي از قلم افتاده ناشي ازآن باشد كه نويسنده دور ازايران است و آشنايي چنداني با مسايل و نيروهاي سياسي داخل كشور ندارد. چرا كه درغير اين صورت مي بايست جبهه ملي ايران، فعالان دانشجويي دانشگاه شيراز، پلي تكنيك تهران ، سهند تبريز، بوعلي همدان، فردوسي مشهد ، دانشگاه زاهدان ، تحكيم وحدت ، سازمان ادوار و ... را هم اضافه مي كرد . و همه را يك جا «فرو افتادگان در دامچاله بازي هاي سياسي» و«زود گر گرفته» و« گرفتار در هيجان سازي هاي هدايت شده ي امنيتي» مي خواند، چراكه آنها نيزمي گويند بالاي چشم اصلاح طلبان حكومتي ابروست.

تامل در اينگونه شاخصه ها در نيروهاي سياسي جامعه مان آن هم آن بخشي كه در شعارهايش خواهان دمكراسي مي باشد، نشانگر آن است كه ما تا رسيدن به دمكراسي همچنان راه درازي درپيش داريم. چرا كه هنوز ابتدايي ترين مبادي آن را كه تحمل يكديگر و ضرورت طنين چند صدايي براتمسفر سياسي حاكم است را نمي پذيريم و به جاي اينكه دربرخورد با نظرات مخالف خود به گفتگو، نقد و چالش منطقي مواضع هم مبادرت ورزيم در پي آنيم تا با سفسطه و توطئه انگاري ديدگاه هاي غيرخود را منسوخ شماريم .

نكته ديگري كه درياد داشت مورد اشاره و تحليل هاي مشابه آن به كرات مشاهده مي شود آن است كه به صرف اينكه دو جريان مختلف و بلكه مخالف هم در عرصه اي رويكرد مشابه داشتند با خلط انگيزه و انگيخته چنين نتيجه مي گيرند كه هر دو جريان آبشخور واحد دارند. اين متد سوفسطايي براي درهم كوبيدن مخالفان فكري هم درمطالب نويسندگان كيهان شريعتمداررواج دارد،هم درنوشته سردبيرپيك نت مشهود است. غافل از آنكه اين منطق ديريا زود دامن مروجان آن را خواهد گرفت . به اين جملات كه در ياد داشت مورد اشاره در تقبيح پرسش هاي انتقادي دانشجويان از خاتمي آمده توجه شود: « راستی نباید به این فکر کرد که چرا خبرگزاری فارس، بلافاصله اعلامیه دانشجویان دمکراسی خواه در باره رفتن خاتمی به دانشگاه تهران و سخنرانی 16 آذر اخیر را در صدر خبرهای خود منتشر کرد و به استقبال مقابله با خاتمی در دانشگاه رفت؟»
درواقع اگر با چنين نگاه و منطقي بخواهيم اهداف يك جريان يا گروه سياسي را تحليل كنيم پس چاپ تحليل ها و تهديدهاي مندرج درنشريات غربي برضد حاكميت اقتدارگرا درپيك نت (آنهم دراسرع وقت )چه برداشتي دارد.
نكته آخر اينكه پيك نت مانند هرنظرگاه سياسي ديگر محق است تا ازجريان ها وچهره هاي سياسي مقبول خود تبليغ كند اما نمي توان انتظار داشت كه ابراز نقطه نظرات سياسي درتيول افراد يا گروه خاصي است وچنانچه درصدد باشيم به بهاي حاكم كردن راي و نظر خود هر منتقدي را با پرونده سازي و مشوه كردن چهره اش زيرسووال ببريم آيا مي توان چشم انداز مناسبي از جامعه چند صدايي و حاكميت دمكراتيك ترسيم كرد؟