دوشنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۵

طوق خونين ايدئولوژي

ازآن زمان كه دستوت دتراسي درنيمه دوم قرن هجدهم براي اول باراصطلاح ايدئولوژي رابكارگرفت . اين واژه تغييراتي را بخود ديد واز مفهوم اوليه اش تفكردرخصوص ايده هاي گوناگون بدون جانبداري خاص تا چارچوبي مشخص ازيك مكتب اعتقادي كه انسان رابه سوي اهداف آن راهنمون مي گردد راهي درازپيمود . اما همان گونه كه تعريف انديشه درحصارتنگ ايدئولوژي مسخ شد آرزوها وآمال بزرگ نيزدراين حصارچهره ديگرگرفت. يك برش ازوقايع سياسي قرن 20 موجد اين انگاره است كه اين سده ، قرن ظهوروسقوط ايدئولوژي هابود. ايدئولوژي ها به تناوب وتوالي ازاوايل اين قرن درقالب حكومت ها دركشورهاي گوناگون سربرآوردند وازچند سال تا چند دهه برسرنوشت ملتها سيطره يافتند ودرفرجام يك دوران خسارتبارراه افول درپيش گرفتند. درآن هنگام كه ملوانان بندركرونشتاد طليعه انقلاب اكتبررا بردميدند آرزوهاي دورودراز به گستره صدها قرن ازاشتياق فكري مزدك ويوتوپياي افلاطون گرفته تا خواست آناباپتيستها ي آلماني وخاطره خونرنگ بابوف فرانسوي و فراز به ياد ماندني مانیفست كه:« شما چيزي براي ازدست دادن جززنجيرهاتان نداريد.» جملگي درسرزمين رويايي سرخ ها جان گرفت. اين انقلاب موجي ازاميد وحركت درسراسرجهان براه انداخت اما افسوس كه همه آن آمال روياي نيمه كاره بيش نبود كه درقالب تنگ ايدئولو‍ژي تعبيري ديگريافت. فرجام چند دهه حكومت سرخ جزتلخ كامي رنگ وحشت وتروردرخاطرتوده ها چيزديگري بجاي نگذاشت. دترمينيسم تاريخي نه تنها دروازه هاي برابري رانگشود بلكه حزب برخوردارجاي طبقه حاكم نشست و جزانسانهاي قالبي ومحكوم به جزم انگاري وجزسايه سياه ومخوف پليس امنيتي كه حتي درپستوي خانه ها رسوخ مي كرد. جزكابوس گولاك وسرزمين پشت ديوارآهنين خاطره اي ديگر ازآن همه روياهاي رنگارنگ به يادگارنماند. دريغا كه عطش خونريزايدئولوژي با يك تجربه ويك سرزمين سيراب نشد واينگونه بود كه دردهه 30 ميلادي موسوليني وهيتلربه گونه اي ديگرآنرا درخدمت جاه طلبي ها ي خود نمودند . اين بارجنگ جهانگيردرافسون رسيدن به نا كجا آبادي ديگرشعله كشيد. امااگرفروريختن ديوارهاي آهنين 70 سال به طول انجاميد رها شدن انسانها ازچكمه ايدئولوژي فاشيسم وكوره هاي آدم سوزي ايدئولوژي نازيسم بيش ازيك دهه نپاييد.
تنها اين دنياي صنعتي ونيمه صنعتي نبود كه ازدشنه زهرآلود ايدئولوژي زخمهاي ناسوربرجسم وجان داشت. جهان سوم تراژدي ايدئولوژي را دلخراش تربه واگويي پرداخت. قاره سياه پس ازدهه ها چشم دوختن به سرب داغ كه ازگردش خان هاي كلاشينكف بيرون مي جهيد ودرام آتش وخون كه جزافزودن دردي برآلام شان ثمري نداشت.همچنان اسير«پوست سياه وصورتكهاي سفيد» بود تا تنها دراواخرسده 20 ديده اش رابر منش ماندلا گشود ودريافت كه زنجيراستبداد رانه با طوق تازه اي بايد بركند بلكه راه نو به خلق هاي خسته ازستم مي توان هديه كرد. آمريكاي لاتين با فدا كردن قهرمانان اسطوره اي خود كه يادشان زينت بخش جان هاي پاك است به واسطه اسارت درچنبره ايدئولوژي همچنان درحال تقلاي رهايي است واكنون ازارمغان ايدئولوژي جزجامعه فلاكت زده وفقير كوبا يادگارديگري نداردواين غصه راباقصه «صدسال تنهايي» فرياد مي كند. آنچه امروز دراين نيم قاره نشوونما مي نمايد تنها چهره هايي اند كه ديگرازگذشته ايدئولوژيك دوري جسته ويا پوپوليستهايي كه درصدد فريب تازه اند. آسيا شايد آخرين قرباني ايدئولوژي است كه ملتهاي مانده دربند آن افسوس كه تنها منتظرمعجزه اند. مرگ صدام ممتازازحاشيه ها نمودي ازپايان ديكتاتوري هاي متكي برايدئولوژي بود. حكومتي كه به مدد نيروي نظامي برسركارآمد با افيون ايدئولوژي بعث به تثبيت حاكميت جبارانه خود پرداخت . همان ايدئولوژي كه برداركردن مخالفين راتجويزمي كرد. همان ايدئولوژي كه كشتارجمعي مردم بي دفاع كردراتوجيه مي نمود. همان ايدئولوژي كه توسعه طلبي ودست اندازي به سرزمينهاي مجاوررابه بهانه عزت وسربلندي يك ملت روا مي داشت.همان ايدئولوژي كه بدست آوردن مخربترين سلاح ها راازتوجه به معيشت مردمي كه به نان شب محتاج بودند مرجح مي شمرد. همان ايدئولوژي كه سركوب مطبوعات واحزاب ونفي آزادي بيان رابه نام حفظ يك مكتب مجازمي شمرد. همان ايدئولوژي كه ميليشاي سرسپرده اش را به نام پايگاه مردمي خود دراجتماعات وسخنراني هاي تحريك آميزوجنجالي به نمايش مي گذارد. همان ايدئولوژي كه با برگزاري انتخابات نمايشي پشتيباني آراء مليوني مردم را ازشيوه حكومت خود به رخ جهانيان مي كشيد. سرانجام همان ايدئولوژي كه يك ديكتاتورراچون ناجي يك ملت بلكه ملتهاي ديگربه تصويرمي كشيد وحتي باسقوط ديكتاتورو باپايين كشيدن تنديس هاي او ازميادين وخيابانها وبرملا كردن گوشه هايي ازجناياتش هنوزآثارجانكاه ايدئولوژي به سبب مسخ روان وانديشه انسانها جمعي راروانه ميدان هاي انتحاري مي كند واينگونه است كه اين طوق خونين قرن بيست حتي با مرگ ديكتاتورآثارشوم خود راهمچنان ازپيكرانسان قرن 21 نيزبازنداشت. داستان مرارت بارايدئولوژي آموزه اي است تا بجان آمدگان ديكتاتورها براي رسيدن به آزادي دگربارمفتون اين ساحره تبه كردار نگردند. سزواراست انديشه را ازقالب تنگ ايدئولوژي رهانيد وراهكاررهايي رايافت ازهرانديشه كه مختوم به جزميت نباشد.

2 نظر:

Anonymous ناشناس...

سلام دوست نازنين.از مطلبت بسيار لذت بردم.زنده باشي.وب لاگ شما را در لينك خود قرار دادم.شاد و پاينده باشي.

۷:۰۳ بعدازظهر  
Anonymous ناشناس...

درود محمد رضاي سلامتي عزيز ... هر چه گفتي از دل ما گفتي .. شايد در آينده چنانچه دوستان حزبي اجازه دهند در اراتباط با ايدولوژي مداري در ايران بسيار زياد و سلسله وار بنويسم .. البته به نظر من بايد مانند همين دوستان همه چي را بي پرده نوشت .. به نظر من اين انديشه يك تهديد جدي عليه ايران آينده است و بايد كوشيد

۲:۴۹ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

نوشته شده >>