چهارشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۵

برای آزادی احمد باطبی


اگرادعا کنم بسیاری ازنیروهایی که به جبهه متحد دانشجویی یا جبهه دمکراتیک ایران پیوستند ازدرون زندان با اعضای این گروه ها
آشنا شدند بیراه نخواهدبود. چرا که ازیک سو مجوزی جهت مکان استقرار ویا نشریه ای که بتوان با مردم ارتباط برقرارکرد به این نوع تشکل ها نمی دادند و ازسوی دیگر تا چند سال قبل درهرزندان که چند زندانی سیاسی وجود داشت بی تردید یک یا چند نفرآن ازاعضای این گروه ها بودند. بنابراین زندان تبدیل می شد به دفترجذب نیرو، بدرستی درخاطرم نیست یکی از روزهای سال 79یا 80 بود که نوشته ای اززندان که حاوی درخواست عضویت درجبهه متحد دانشجویی با امضای احمد باطبی ، بدستم رسید. (البته پس ازهجوم هایی که به منزل آوردند به همراه نوشته ها ی دیگرآن رانیز بردند...)اما ورای این موضوع احمد با پیرهن خون رنگ ستم دیده ای که برزمین افتاده بود تبدیل به پرچم جنبشی شد که دانشجویان درتیرماه 78 بپا کردند. اکنون که ازخیل همه آن کسانی که درآن تابستان به بند کشیده شده بودند تنها احمد ، بهروزجاوید طهرانی و مهرداد لهراسبی همچنان محبوس اند . طبیعی است که جوانان، دانشجویان وهمه آزادیخواهان این بوم وبر این فرزندان آزاده میهن رافراموش نکنند. زندانی سیاسی (که جرمی جز ابراز عقیده و نظر ندارد)تلخ ترین ارمغان هرحکومت است و ازاین رو هیچ دولتی نمی خواهد بپذیرد که زندانی سیاسی دارد. زندانی سیاسی عریان ترین سندی است که ادعای مردم گرایی و حفظ حقوق وکرامت انسانی را ازحکومت های مدعی این امر سلب می کند و به تعبیری کوس رسوایی استبداد را به صدا درمی آورد. هردولتی ولو آنکه یک زندانی سیاسی داشته باشد به دلیل همان یک زندانی ناقض حقوق ملت است. وازاین رو یکی ازخواست های دراولویت همه آزادیخواهان آن است که کلیه زندانیان سیاسی آزاد شوند. اکنون که احمد درشرایط مبهم ودشوارقراردارد آرزوی ماست که هرچه زودتراوبا عافیت ازرنج زندان رهایی یابد.
جمعی ازوبلاگ نویسان به این منظورنامه ای نوشتند که متن آنرا ذیلا می آورم :

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد


احمد عزیز !


گرچه مسلخ را قناریان عاشق سکنِی شده است ، گرچه پنجره ها رو به تهی باز می شوند و درختان را شور بهار مرده ، گرچه صدای پای هیچ سوار عاشقی خواب جاده رابر نمی آشوبد و ثانیه ها را رمق زنده ماندن نیست ، گرچه شکوه دلاوری مرده ،بغض حنجره هایمان را میهمان اند و سودای هیچ شرری در شریان های خشکیده بودنمان نیست ، آسمان هر شب قصه ابابیل می بارد و سوز طوفان نوح استخوان سوز شده ، گرچه یاران را صلای هیچ فریادی نیست که طاعون به جان شهرمان افتاده که دریوزگان را سروری داده اند و سیاهه فساد جای قرص خورشید را گرفته اما بهار می آید .پشت تاریک ترین دریچه شهر ، خورشید تو را می خواند که هیچ میله زندانی به قد قامت خورشید نخواهد رسید که شب اگر تمام دریچه های زیستن را مسدود کرده انتظار نور در ید بیضای تو ، طلوع را نوید می دهد.

هر انسان را از بودن سهمی است و سهم هر انسان اشاره ای است . تو که چون نمادی بر تارک فعل آزادی می درخشی سهمی بزرگ از اشاره مان هستی .

باز می گردی می دانیم که با هم به هلهله می نشینیم آزادی را در کوچه های شهر که دیگر هیچ مدرسه ای به زندان تن نمی دهد و هیچ کوچه ای بن بست نخواهد بود. می آیی و همراه تو هی هی و هی هایمان دل تمامی لاله های باران خورده را می شکند و آنگاه بغض رهای فروخورده شلاقشان را بر گرده استبداد می نشاند که عمر این دروغ وضع قتال صفت رو به پایانی است. برای تو تا رهایی می رویم چرا که آزادی بدون تو ترجمان برده گی است . می دانیم می آیی...

برقرار باش که قرارمان از پایداری توست...
اندکی صبر...


2 نظر:

Anonymous ناشناس...

درود

با نامه اي به احمد باطبي به روز ام

پاينده باد احمد باطبي

بدرود

۷:۳۲ بعدازظهر  
Anonymous ناشناس...

سلام
امیدوارم همه آزاد شویم

۷:۲۷ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

نوشته شده >>