پنجشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۶

روزدانشجو وجنبش دانشجويي


چرا 16 آذر براي جنبش دانشجويي مهم است . آيا اهميت اين روزتنها از آن روست كه بگوييم نماد و پرچمي است براي جنبش دانشجويي ، براي اينكه بگوييم دانشگاه زنده است . دانشگاه معترض است . دانشگاه بيدار است... البته اينها همه هست اما تنها اين نيست . شايد يك وجه مهم اين روزآن باشد كه فرصتي است براي بازنگري دررويكردهاي جنبش ونتايج آن ، براي بررسي روند سال به سال اين جنبش و يافتن نقاط فتور و استحكام آن ؛ براي بروزكردن تحليل ها و نگرش هامان تا با جان بخشيدن به آرزوهاي خشكيده دردامن تاريخ وبرگزيدن راهبردها وتاكتيك هاي كارآمد تربسترمناسبي به منظورتحقق آن آمال مهيا سازيم.
پرواضح است كه هيچ گروه و جرياني قادر نيست به تنهايي براين مهم فايق آيد، پس بياييم به تعامل يافته هاي ذهني و عيني خود بپردازيم شايد به مقصود نايل شويم.
اگر درنظرآوريم كه عامل فرادستي جنبش دانشجويي نسبت به ساير جنبش هاي اجتماعي درسه مولفه نهفته است:
نخست دستمايه تحليلي آن كه مبتني برنشستن برجايگاه دانش وعلوم روزاست.
دوم نوع جامعه نگري آن كه برخاسته ازورود ناب به عرصه اجتماع بدون لحاظ منافع و تعلقات شخصي مادي است.
سوم تلفيق عمل آگاهانه (پراكسيس ) ونگاه فرابخشي آن به طبقات اجتماعي است.
اين شاخصه ها چنين امكاني را مهيا مي كند تا جنبش دانشجويي يك كارويژه مهم « جنبش» هاي اجتماعي را به ميزان رضايت بخشي بتواند ايفا نمايد.شايد درك همين موضوع از سوي بخشي ازسياستگزاران حاكميت است كه آنانرا واداشت تا دست از سردانشگاه برندارند. آنان برغم بسياري از كج فهمي ها اين موضوع را بخوبي دريافته اند آن پتانسيلي كه بتواند بررشد وتحول فرهنگي جامعه تاثيرگذار باشد دانشگاه است. لذا سعي نموده اند با اجراي سناريوهايي نظيرانقلاب فرهنگي اول و دوم اين مركززايش فكرو فرهنگ را ناكارآمد وازانرژي متراكم خود تهي سازند.
ازسوي ديگر جنبش دانشجويي براي يافتن الگوي عمل مناسب تلاش هاي بسياري راپشت سرنهاد. مروربرتاريخچه جنبش دانشجويي مبين آن است كه درهربازه زماني اين جنبش به منظور نيل به آرمان هاي خود برشعارونيزبرعهده گرفتن نقشي خاص همت گماشته است.
روزگاري با ايفاي نقش اقماري برمحور احزاب فعال كشور ، زماني با گام نهادن در فعاليت فرهنگي درقالب اردوهاي فرهنگي ، زماني با پررنگ كردن فعاليت سياسي و ظاهر شدن در كسوت يك حزب تمام عيار(با نوآوري درساخت تشكيلاتي و افزودن دانش آموختگان به دانشجويان) وارايه ليست اختصاصي در انتخابات مجلس، روزي با شعارهاي ساختارشكن ، دوره اي ديگربا فاصله گرفتن ازسياست و برعهده گرفتن نقش ديده باني مدني ، روزي با طرح شعارهاي صنفي و محصور شدن به محوطه خوابگاه ودانشگاه ، زماني با طرح اتحاد صنفي – سياسي وروي آوري به تشكيل جبهه اي متحد از تشكل هاي دانشجويي و دوره اي ديگر پي گيري همان شعارواين بار درقالب پارلمان دانشجويي ... اما به رغم افت و خيزهايي كه گاه ملهم از اتخاذ تاكتيك ها و روي كردهاي خاص دامنگير اين جنبش شده والبته در ارزيابي منصفانه درهررويكردي دستاوردهايي نيز براي اين جنبش ببارآورده اما هنوز جاي دارد تا اين جنبش براي يافتن راهبرد وتاكتيك هاي راهگشا و كارآمدتري انديشه كند.
پيش ازپرداختن به اين رويكرد ممكن است اين پرسش به اذهان متبادرگردد كه آيا افت وخيزهاي گذشته رابايست به مثابه شكست جنبش و خط پايان برتلاش هاي بيهوده تلقي نمود. پرواضح است كه هرحركتي درمسيرخود شكست ها وناكامي هايي را تجربه خواهد كرد اما اگرشكست راپايان مسيرتلقي كنيم هرگزشاهد شكوفايي انديشه ها و ظهورافكارو آراء جديد نمي شديم بلكه ازاين منظربايد نگريست كه مسيرطي شده همان چراغي است كه راهنماي عمل آينده است.
با توجه به شاخصه هاي برشمرده شده جنبش دانشجويي ونظربه نياز امروز جامعه شايد گام نهادن در مسيرفرهنگ سازي ودموكراسي اولويتي است كه لازمه تعمق وتامل باشد.
نظر به ميزان هزينه و حضورجنبش دانشجويي در عرصه مطالبات اجتماعي با تاكيد براينكه لازمه هردستاوردي پرداخت هزينه آن است اما آيا نمي بايست پاسخ قانع كننده اي به سكوت و سكون جامعه دربرابرآن داشته باشيم.چگونه است كه پرپرشدن فرزندان اين ملت درزندان ها وبيدادگاه ها واكنش مناسبي از سوي مردم برنمي انگيزد.چراسوگ يك سياوش حماسه درتاريخ مان مي سازد ووجود دهها وصدها سياوش زمان آه ازنهاد اين جامعه برنمي آورد.
اگر مهم ترين كارويژه جنبش ها و تمايزآن با احزاب را تاثيرگذاري برساحت اجتماعي به جاي ساحت سياسي بدانيم و اگرجنبش دانشجويي سزاوارترين جنبش دردگرگون سازي و بسترسازي به منظورتغييرات اجتماعي باشد. پس آيا دليل ناكامي اين جنبش دربيداري وحركت و بلكه عمق يافتن دربطن لايه هاي اجتماعي ناشي از بنياد فكري وفرهنگي جامعه نيست.
به نظرمي رسد جامعه اي كه با انگاره هاي سنتي و ماقبل مدرن به ارزيابي رويدادها و امورخود مي پردازد. هرگزقادر به درك مناسب وصحيح ازآنچه رخ مي دهد نخواهد بود. پس قدم نخست مي بايست تلاش براي تغيير اين باورها باشد . اكنون كه بنا به علل وعوامل مختلف مراكزدانشگاهي تا قلب بخش ها و مناطق شهري وروستايي امتداد يافته ازهمين ويژگي بايست درراستاي منافع اجتماعي بهره جست.
اگرهردانشگاه به مركز نشر فرهنگ دموكراسي تبديل شود اگرجنبش دانشجويي يكي ازسمت گيري هاي خود را هدف قراردادن خرافه ها و باورهاي غلط قراردهد شايد بتوان حتي درميان مدت آثاري ازنوسازي فرهنگي را مشاهده كرد. امروز جمهوري اسلامي با انحصارابزارهاي حاكميتي وامكانات رسانه اي وبه جان خريدن بي آبرويي حذف وسانسورمطبوعات ، كتب،فيلم وسينما ومسدود ساختن تارنماهاي اينترنتي وحتي حساسيت نشان دادن برارسال پيام هاي كوتاه تلفن هاي همراه و باغوغاي انقلاب فرهنگي دوم دردانشگاه درصدد خشكاندن چشمه هاي فرهنگي وممانعت ازجوشش اين رشد وبلوغ فرهنگي جامعه است. جنبش دانشجويي با هدف تعميق بخشيدن به فرهنگ دموكراسي مي تواند هم خود را دراين رويارويي تازه دربرملا سازي اين تخريب فرهنگي صرف نموده وازاين فرصت درآشكارسازي زواياي خرافات وجهلي كه مانع ازانديشه آزاد و زمينگيرشدن توده هاست بهره برداري نمايد. سزاواراست همانگونه كه دانشجويان با ايستادگي و قد برافراشتن درسنگرآزادي روزدانشجورا ارج نهاده وبه رغم همه تهديد هاي امنيتي درامتداد طوماربلند مجاهدان راه آزادي نام خود را به ثبت مي رسانند.براين بعد ازاهميت روزدانشجو نيزاهتمام لازم بورزند.

دوشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۶

خطرجنگ وعواقب آن


چندي پيش آقاي علي صمد عضو تحريريه نشريه كار پرسش هايي پيرامون جنگ احتمالي و پيامد هاي آن مطرح كرد. متن اين پرسش ها و پاسخ هايم كه درپايگاه اينترنتي كارآنلاين منعكس شده
ازاين قراراست

هدف آمريکا از حمله احتمالی به ايران چيست؟ آيا هدف آمريکا تضعيف موقعيت استراتژيک و توان نظامی ايران است يا بی ثبات کردن و يا حتی از ميان برداشتن جمهوری اسلامی؟
اگر پيشينه اين كشمكش را مرور كنيم می بينيم كه طی سه دهه عمرجمهوری اسلامی در چند برهه بحث تهاجم نظامی آمريكا به ايران به موضوع روزتبديل شد. نخست پس از قضيه گروگانگيری ديپلمات های آمريكايی و اشغال سفارت آمريكا درسال 58، سپس در اواخر جنگ ايران وعراق، زمانی كه به رغـم بن بست طرفين منازعه، ايران از پذيرش قطعنامه 598 امتناع می كرد، سرانجام قبل ازانتخابات خرداد 76، وقتی كه بحث مداخله دولت ايران درحوادث عليه نظاميان آمريكايی درمنطقه حاد شده بود. اما صرف نظر از اين كه درفرجام تمامی اين موارد به رغم شعارهای انعطاف ناپذيری كه حكومت سرمی داد، ازقبيل: انقلابی بزرگترازانقلاب اول يا صلح بين اسلام وكفرمعنا ندارد و ...، با جدی شدن وقوع تهاجم آمريكا هر بار به نحوی با مصالحه جمهوری اسلامی موضوع فيصله يافته (اولی با مذاكره و آزاد سازی گروگان ها، دومی با قبول قطعنامه 598 سازمان ملل و سومی با برگزاری انتخاباتی كه منجربه ظهور جناح رفرميسم حكومت شد). اين سابقه می تواند نشانگر اين مسئله باشد كه حكومت ريسك يك رويارويی نظامی با آمريكا را نخواهد پذيرفت ومتقابلاً غرب هم از عواقب اين امر بيمناك است، اما به واسطه اهميت موضوع وابعاد فاجعه بار اين احتمال ولو آن كه درصد اندكی هم وقوع اين رويارويی احتمال داشته باشد بايد آن را جدی گرفت و نسبت به عواقب آن نگران بود.
اما دررابطه با اهداف اين تهاجم، در وضعيت كنونی كه نزاع بر سر پرونده هسته ای درگرفته يك تمايزی با كليه موارد قبل قابل مشاهده است. درموارد قبلی دامنه و هدف تهاجم ازسوی غرب در حد بازدارندگی جمهوری اسلامی وبه تعبيری ايجاد تغيير در رفتاررژيم خلاصه می شد. اما قراين وشواهد اخير از جمله وسعت تبليغات رسانه ای، حضور گسترده نظامی درمنطقه، وحدت نظر شگفت انگيز همپيمانان استراتژيك آمريكا و گاه سبقت آنان از آمريكا در لزوم اقدام نظامی و در يك كلام اجماع جهانی كه به واسطه رفتار كودكانه سران حكومت جمهوری اسلامی بر ضد آن ها ايجاد شده، مبين اين مهم است كه بحث امروز بر سر تغيير حكومت است. در اين صورت می توان حدس زد كه هدف های تعيين شده حمله به صورت ضربه كم دامنه و مقطعی نخواهد بود.
اگرچه تغيير رژيم اراده و مطلوب اپوزيسيون و بخش مهمی ازمردم ايران نيزهست، اما آن چه كه موضع اپوزيسيون را از مواضع غرب و آمريكا تفكيك می كند آن است كه آمريكا برای دستيابی به اهداف و تامين منافع خود ملاحظاتی نظيرميزان تلفات انسانی ويا درامان ماندن امكانات و زيرساخت های توسعه كشورمان را در جنگی كه به تعبير بوش می تواند آغاز جنگ جهانی سوم هم باشد، نخواهد داشت. بمباران گسترده و استفاده ازهمه انواع سلاح های كشتار جمعی نيز قابل تصور است. در اين جا آمريكا ديگر نگران مسايل زيست محيطی، دگرگونی های ژنتيكی ناشی از آسيب های هسته ای كه دامنگير نسل های آينده ايران می شود، نگران جمعيت عظيمی كه زير خروارها آوار و خرمنی از آتش بمب ها خواهد رفت، نخواهد بود. اين ها از عواقب غيرقابل كنترل جنگی خواهد شد كه فرجام آن قابل پيش بينی نخواهد بود. همان طور كه اقليت حاكم بر ايران با شعارها ورويكرد غيرمسوولانه در برابر كشور و ملت و به بهای حفظ قدرت يا توهمات ايدئولوژيك كشور را در آستانه يك فاجعه ملی می برد، آن سوی اين منازعه هم اين قطب های ثروت و قدرت جهانی اند كه برای حفظ منافع خود و اجرای طرح های منطقه ای حاضرند شعله های يك جنگ عالمگير را برافروزند. اين نقطه ای است كه اپوزيسيون بايد موضع خود را شفاف كند و نسبت به آن به طور جدی نگران باشد، اگر واقعاً دغدغه دفاع از ملت و دفاع ازمنافع ملی ايران را دارد و نه دفاع ازمنافع گروهی را.

توجه داريد كه فشار بين المللی عليه جمهوری اسلامی رو به افزايش است. شما اين وضعيت را چگونه تحليل می كنيد؟ در ضمن سياست جمهوری اسلامی را در گسترش اين تحريم ها يا افزايش تنش ها چگونه می بينيد؟ با توجه به عواقب دهشتناك جنگ، طبيعی است كه دنيا نگران باشد كه دربرابر تكرار وضعيتی كه منجربه آغاز دو جنگ جهانی شد بی تفاوت نباشد. برخی كشورها درگذشته مورد نكوهش قرارگرفتند كه چرا دربرابر خطری همچون نازيسم مماشات كردند. شايد دنيا می خواهد شاهد تكراراشتباه نباشد. اما سياست های حكومتگران، چه در سطح منطقه و چه فرا منطقه ای، خود مقوم اين موضوع است. اما اين بحث محصور به دولت ها نيست؛ در عين آن كه ملت ها برای منافع خود ارجحيت قائلند، نمی توانند از اين مهم چشم پوشی كنند كه در عصر جهانی شدن قراردارند و تهديداتی كه متوجه يك جمعيت انسانی درگوشه ای از اين كره خاكی است در واقع همه انسان ها را تهديد خواهد كرد. بنابراين می بينيم كه چگونه سازمان های بين المللی رو به گسترش اند و گاه صدايشان در دفاع از حقوق بشر از صدای گروه های بومی رساتراست.
امروز حاكميت در اداره كشور به بن بست رسيده و بحران های مختلف سياسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی هر روز بيش از پيش شيرازه امور را ازدست حكومتگران رها می سازد. به منظورعلاج يابی اين بحران از يك سو آحاد مردم ،اقشار و گروه های مختلف اجتماعی و سياسی را تحت فشار و سركوب قرار می دهند تا پتانسيل اعتراضات و جنبش های اجتماعی را تخليه و منكوب كنند، و از سوی ديگر با دامن زدن به مسايل تشنج زا،هزينه كردن دراموری كه ارتباطی با منافع ملی مان ندارد و تهديد به ناامنی بين المللی سعی می كنند اذهان ملت را متوجه مخاطرات و دشمنان واهی سازند. به اين اميد كه بتوانند اتحاد ملی آنگونه كه خود می خواهند يعنی سوق دادن يكپارچه ملت به حمايت ازجنگی نا خواسته را سامان دهند.

اگر عمليات نظامی عليه ايران صورت بگيرد چه كسانی از آن ضربه و زيان خواهند ديد؟ آيا جمهوری اسلامی از اين طريق سرنگون يا تضعيف می شود؟ لطفا توضيح دهيد
.
به اين پرسش قبلا به نحوی در سؤال نخست پاسخ گفتم: تاكيد می كنم گرچه حكومت در بمباران وسيع آسيب های جدی خواهد ديد اما اين لطمات ملت و كشور ايران را نيز به ورطه نابودی خواهد كشاند و ممكن است تا چند نسل بعدی هم اين آسيب های ژرف و گسترده روحی و جسمی انسان ها التيام نيابد. ضمن آن كه يكی از چالش های اصلی در كشورما مونارشي/دموكراسی است. روند دموكراتيزه شدن نيازمند بستری امن است. تحقق دموكراسی ازمجرای تفنگ و نيروی نظامی ناممكن يا دست كم ناپايدار است و يكی از آثار زيانبار تهاجم نظامی سركوب نهادهای مدنی نوپاست كه در شرايط عادی نيز از هرسو تحت فشاردولت اند. نهايت آن كه كشوری كه امروز هم به رغم منابع ثروت ملی ازنظرمحروميت وعقب ماندگی بسياری كه به لحاظ شاخصه های توسعه يافتگی داراست به واسطه چنين حادثه ای ممكن است نتواند تا دهها سال آينده از بارگران خسارات جنگ قد راست كند.

در صورت وقوع چنين جنگی اپوزيسيون ايران بايد چه سياست مستقلی را راهكار فعاليت خود كند تا بلكه از اين طريق نه در دام دفاع از جمهوری اسلامی و نه در دام دفاع از حمله نظامی امريكا بيافتد؟
به نظر می رسد همان گونه كه در دوران جنگ 8 ساله ايران و عراق و تحت عنوان شرايط جنگی اپوزيسيون زمينگير شده و بيشترين سركوب را تحمل كرد، در آينده نيز اين امرقابل پيش بينی باشد. لذا قابل تصوراست عمده نقش اپوزيسيون تا قبل از جنگ افكارسازی برای توسعه جنبش صلح طلبی، نفی جنگ و سياست های ماجراجويانه جمهوری اسلامی به عنوان شاخصه مهم جنبـش صلح طلبی آن می تواند باشد و آن را از موضع دفاع از حكومتگران كنونی كشورمان و آمريكا ممتاز خواهد كرد.

برای مقابله با جمهوری اسلامی در عرصه نقض حقوق بشر و پروژه هسته ای و غنی سازی در عرصه جهانی از چه سياستی حمايت می كنيد؟

متاسفانه ازوقتی پرونده هسته ای به اولويت سياست جمهوری اسلامی و كشمكش غرب با اين حكومت تبديل شد مساله اصلی و مهم ملت ايران يعنی حقوق انسانی، چه در عرصه آزادی های سياسی و چه نيازهای اقتصادی وآسيب های اجتماعی، به طاق نسيان رفت و يا دست كم مورد كم توجهی قرار گرفت. اگردنيا احساس می كند بنيادگرايی خطری است كه جهان را تهديد می كند مطمئناً يورش نظامی اين تهديد را در جهان پراكنده خواهد ساخت. اصلاً بعيد نيست كه يك جنبه قدرت يافتن نيروهای نظامی درعرصه سياسی ايران به بهانه تهديدهايی باشد كه ازسوی غرب متوجه حكومت می شود وای بسا اگر به جای تهديدهای نظامی حمايت ازنهادهای مدنی و حقوق بشر درايران به اولويت سياست ها تبديل شود، نظاميان سوار بر اريكه قدرت در برابر نيروهای پشت پرده سياست ايران محمل لازم برای حضور خود در عرصه حكومت نيابند. البته از نظر ما ارزشمند ترين پشتوانه برای مبارزات دموكراتيك مردم حمايت اپوزيسيون دموكرات خارج ازكشور و سازمان های بين المللی ازمبارزات مردمی در داخل كشوراست و اكنون شعارصلح می تواند راهگشای اين امر باشد.

اقدامات تنبيهی جهانی عليه جمهوری اسلامی را در سطح چه ارگان بين المللی می توان پيش برد؟ آيا سازمان ملل و مشخصاً شورای امنيت سازمان ملل می توانند چنين نقشی را پيش ببرند؟ نظر و پيشنهاد شما چیست؟ گرچه سازمان ملل به لحاظ نقايص ساختاری قادر به پاسخگويی نياززمانه نيست وحتی برای ماموريت هايی كه تعريف شده نيز قادر به ايفای نقش موثری نمی باشد، اما دست كم در وضعيت كنونی و درشرايط واقعی و نه آرمانی حداقل هايی است كه می بايست از آن برای تامين منافع ملت ها سود جست. در گذشته نيز شاهد بوديم كه سرانجام راه حل ختم جنگ 8 ساله و آن چيزی كه گفته می شد اگر 20 سال هم طول بكشد جز با سقوط صدام پايان نخواهد يافت، اين قطعنامه سازمان ملل بود كه ختم كلام اين فاجعه گرديد. البته اين به معنای آن هم نيست كه از ديگر نهادهای بين المللی چشم پوشی كنيم: اتحاديه های غيردولتی كه جنبه بين المللی دارند نيز می توانند افكارعمومی دنيا را بر ضد اقدامات غيرانسانی و سياست های سركوبگرانه حكومتگران برانگيزانند و به نظر من خيل ايرانيان خارج ازكشور كه امكانات گوناگونی جهت افكارسازی دارند می توانند نقش شايسته ای دراين خصوص ايفا كنند.

آيا تنها و تنها مذاكره و گفتگو می تواند جمهوری اسلامی را متقاعد به انصراف از پروژه هسته ای خود كند؟ آيا غرب در اين مذاكرات از اعمال تحريم های نظامی و نيز ايجاد محدوديت های سياسی و ديپلماتيك بايد استفاده كند يا نه؟ لطفا توضيح دهيد
.
ازآن چه در طول عمر جمهوری اسلامی رخ داد يك مساله به وضوح قابل تشخيص است و آن اين كه هرگاه حكومتگران فشار بين المللی را درحدی مشاهده كردند كه خطرجدی برای قدرت خود احساس نمودند ازمواضع اوليه عدول كردند. مثال های اول بحث شاهدی براين مدعاست، اما به نظر من به غير از حمله نظامی كه تنها حكومت را زير ضرب خود نخواهد گرفت بلكه ملت ايران و تمام مساعی آن برای نيل به جامعه ای دموكراتيك وگام های اوليه درمسير توسعه كشور را نيز ويران خواهد كرد، هراهرمی برای عقب راندن اقتدارگرايان حاكم بر كشور می تواند موثر باشد.

اپوزيسيون ايران چه نقشی می تواند در جلوگيری از جنگ ايفا کند؟ آيا يک سياست مشترک ايرانی برای مواجهه با خطر جنگ قابل تصور و تحقق است؟

گرچه قدرت عمل نيروهای غيردولتی درجنگی كه درواقع اصطكاك بين دولتهاست محدود است، اما اپوزيسيون از هر شرايطی برای دستيابی به اهداف ملی می تواند بهره ببرد. اگرنيروهای دموكرات داخل و خارج بتوانند تصوير روشنی از پيامد های جنگ به افكارعمومی ارائه كنند به طورمسلم صداهای بيشتری برای مقابله با جنگ افروزی دركنارخود خواهند يافت. بخش هايی ازمردم كه از سياست های ضد انسانی حكومت به تنگ آمده اند، همچون انسانی كه برای خلاص شدن از شدت فشارها حتی حاضر به انتحار می گردد، حاضراند لطمات ويرانگر جنگ را به بهای آزاد شدن از رژيم حاكم پذيرا باشند. بايد آنان را آگاه نمود كه جنگ می تواند مصيبت های بيشتری را هم به بار آورد. در اين صورت اپوزيسيون می تواند اميدوار باشد كه صداهای بيشتری را كنارخود بيابد. البته ممكن است شرايط به گونه ای نباشد كه گروههای سياسی اپوزيسيون دريك جبهه واحد گرد هم آيند اما می توانند درراستای مخاطرات هولناك جنگ و سياست های جنگ افروزانه حكومت شعارهايی همسو سردهند.
شايد به عنوان پرانتز لازم باشد اين مطلب را هم عنوان كنم كه موضع ما نسبت به انتخابات دركشور مادامی كه رقابتی و آزاد نباشد و مادامی كه اصول غيردموكراتيك قانون اساسی اصلاح نشود، همچنان عدم شركت خواهد بود اما درشرايط كنونی توصيه ما به كسانی كه بنا بر هرتحليلی خود را ملزم به حضور درانتخابات می بينند آن است كه ازكسانی كه در ليست اقتدارگرايان نباشد حمايت كنند و اين كه مخالفت با جنگ و سياست های جنگ افروزانه را از زمره شعارهای خود قراردهند.