سه‌شنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۵

آفتی به نام پوپولیسم

برخی واژه ها درپس ترجمان اولیه خود بارمفهومی دیگری را پی می جویند. بعنوان نمونه کلمه استعماراگرچه درمعنا طلب عمران وآبادی است اما ازلحاظ کاربردی درجایگاه به یغمابردن وچپاول می نشیند. درزمره این نوع واژگان باید ازپوپولیسم نام برد. این لفظ گرچه مردم گرا معنا می شود اما این مردم گرایی نه به مفهوم اراده ای برای مردم ودرخدمت آنان بلکه تعبیرصحیح ترآن عوام گرایی وبلکه مردم فریبی است. هرچند ازشیوع این مشی دردنیا بیش ازهفتاد وچند سال نمی گذردوسایه آن ازآمریکای لاتین تا اروپای شرقی رادرنوردیده است. اما هرگاه از این رویکرد سخنی می رود بیش ازهرکس وهرجا دولت خوان پرون درآرژانتین به اذهان تبادرمی گردد. فردی که توانست بیش از 30 سال بااین رویکرد هژمون سیاسی خود رابردیگرنیروهای سیاسی این کشورحفظ نماید . اما درپایان آنچه ازاین سیاست عاید این کشورشد رتبه ای ممتازالبته درصف یکی ازمقروض ترین کشورهای جنوب وبازهم شکاف طبقاتی ومحرومیت مردمی بود که درتبلیغات وانمود می شد هدف سیاستها حمایت ازآنهاست.
درکشورمان اگرنگاهی به رخدادهای سیاسی ازسال 84 به بعد داشته باشیم ردپای این مشی درحاکمیت رابخوبی می توانیم تمییزدهیم. دریک بازخوانی از انتخابات نهم ریاست جمهوری صرف نظر از تقلبات انتخاباتی که درجای خود قابل بحث است آنچه که مشهوداست رواج شعارهای پوپولیستی است که درکسب آرا نقش تعیین کننده ای برجای نهاد. ازفردای پایان انتخابات این رویه جایگاه مهمی درسیاستهای حاکم یافت. بنحویکه چه درعرصه بین المللی وچه سیاستهای داخلی ونیزبلحاظ جهت گیری های اقتصادی وبرخوردباپدیده های اجتماعی تنها محوری که توجیه کننده سیاستهاست مشی پوپولیستی است. ازمسایل کوچک نظیر عدم تغییرساعت درابتدای سال شمسی ( که هیچ پشتوانه کارشناسی باخودنداشت اماباعلم به این قضیه بودکه عوام به شکل سنتی مخالف این تغییرند) تا مسایل کلان درپرونده های بین المللی ( که عوام مایلند یک تصویر قدرقدرتی به دنیا نمایش دهند بدون توجه به تبعات ومسایل پشت پرده) تا مسایلی نظیرآنچه که به انقلاب بورکراتیک! لقب یافت . ( بهم ریختن نظام اداری به این دلیل انجام شد که یکی ازنارضایتی های عمومی متوجه سیستم اداری است پس اکنون که تفکرمبتنی برکارکارشناسی برای اصلاح این سیستم وجود ندارد باید آنرا درهم ریخت. اثرابتدایی این رویه آن می شود که کارشناسان به مخالفت برخیزند وهنگامی که مجریان به دفاع ازرویکرد خود برمی آیند برآیند این مباحث درافکارعوام آن خواهد بود که مردم تصورمی کنند اراده ای برای تغییرنظام پرمساله اداری وجود دارد اما کارشناسان که اتفاقا(!) جهت گیری سیاسی شان با این اراده هم جهت نیست با آن مخالفت می ورزند. پس نتیجه یک پیروزی دیگر برای پوپولیستهااست. این رویکرد حتی درمسایل ورزشی هم نمایان است. وقتی دوتیم پرطرفدارپایتخت (استقلال وپرسپولیس) بدلیل عملکرد تماشاگران دریک بازی ازتماشاگرمحروم می شوند . ناگهان اعلام می شود که به مناسبت عید فطراین مجازات ازسوی کمیته انضباطی بخشوده شد. جالب اینکه چنان شتابزده عمل می شود که فرصت هماهنگ کردن مساله با اعضای کمیته مزبورنیست ووقتی از رییس آن کمیته درخصوص این تصمیم پرسش می شود اظهاربی اطلاعی می کند ودبیرفدراسیون ترجیح می دهد موبایل خودرا خاموش کند تا با این پرسش مواجه نشود!وباز اعلام دوروز تعطیلی پس ازعید فطرنیز درهمین راستا قابل تعمیم است.
بنابراین چنانچه بسیاری ازسیاستهای اعجاب آوروپرسش برانگیزکنونی رادرهمه زمینه ها با این محک رویه پوپولیستی درنظربگیریم درآنصورت تفسیرآن بخوبی روشن وگره ازمعماها گشوده خواهد شد.ایراد سیاستهای پوپولیستی آن است که پس ازمدتی ماهیت آن برای توده ها نیزروشن شده وموجب رویگردانی مردم ازبانیان این سیاست ها می شود اما شاید این بهره برداری کوتاه مدت ازاین رو برای بانیان این سیاست غنیمت است که به تصورآنان پیش ازاین آنها توانی برای رقابت درعرصه هایی که به رای مردم نیازاست نداشتند لذا گرچه این رویکرددردرازمدت غیرقابل استفاده خواهد شد امادر کوتاه مدت آنچه که درگذشته ازآن بی بهره بودندرا به آنها می بخشد. نکته مهم دیگراینکه سیاست پوپولیستی درفقدان قدرت کاریزماتیک برای این دسته ازنیروهای سیاسی بسیارحیاتی است. یک جهت دیگراتخاذ چنین سیاست ازجانب برخی ازنیروهای حاکمیت آن است که این نیروها شانسی برای موفقیت خود درجذب نیروهای روشنفکروجوانان نمی یابند ازاین رو با این سیاست بسیج عوام را سرلوحه برنامه های خود قرارداده تابدین وسیله به مصاف با نیروهای مترقی جامعه آیند.
اکنون به نظرمی رسد با توجه به مضرات این سیاستها برای کشوروضربات مهلکی که به ساختارهای اجتماعی – اقتصادی وفرهنگی وارد خواهدشد مهمترین رویکرد نیروهای فرهنگی وسیاسی کشوردرمواجهه با این آفت روشنگری دربین مردم باشد. ای بسا به دلیل فهم همین مساله است که پوپولیستها سعی می کنند هرچه بیشتروسایل اطلاع رسانی را درانحصارخود ساخته وهم خودراصرف محدودسازی همه ابزارهایی می نمایند که می تواند دراین مهم کارسازباشد ازقبیل احزاب ، مطبوعات ، اینترنت ، ماهواره

سه‌شنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۵

کیانوش بازهم بازداشت شد

دراواخرسال پرماجرای 78 دردفتراستیجاری که به جهت انتشارروزنامه گزارش روزدراختیارداشتیم جلسات تشکیلاتی راهم برگزارمی کردیم. کیانوش را اول باردرآنجا دیدم . 16-17 سال بیشترنداشت. آنروز قامت او به رشیدی امروزش نبود.اما دربیان نظراتش ازهمان زمان زبانی گویاداشت. اشتیاق شدید به فعالیت سیاسی که دربین همه بچه های سازمان دانش آموزی مشهود بود دراونیزنمودبارزی داشت. تجمعی نبود که او حاضرنمی شد. بعدها درجبهه متحد دانشجویی هم فعالیت بسزایی نمود ونیزجبهه دمکراتیک ایران .ازجمله کسانی بود که مرارتهای بسیاردرزندان کشید وهمین فشارهای روحی گوناگون موجب شد تا چند باراقدام به خودکشی کند. تمام این سختی ها اما موجب نشد که عزم ترک وطن کند و ترجیح داد چون شماری دیگرازمبارزین درکشوربماند وتا حد امکان به تلاش دردفاع ازحقوق انسانهای تحت ستم وروشنگری افکارعمومی اقدام نماید. آخرین بارکه اززندان آزاد شد سال قبل درچنین روزهایی بود او رابه اتهام ناروای ارتباط با گروههای مسلح بازداشت وپس ازماهها حبس وفقدان مستندی درخصوص این اتهام بی اساس آزادش کردند. اخیرا او به اطلاع رسانی درخصوص ماجرای فقیهی به نام بروجردی که اعتقاد داشت دین سیاسی به دین سنتی لطمه زده و دین باید ازسیاست وحکومت جدا بماند علاقه نشان دادو درحین تهیه گزارشی ازاین قضیه نیز بازداشت شد. مساله این روحانی ودیگرحوادث ماه های اخیرکه توجه برخی محافل سیاسی را معطوف خود نمودبهانه ای شد تا کیفیت نگرش های جریانات سیاسی درشرایط کنونی موردتوجه قرارگیرد که به اختصاراشاره می گردد.
برخی معتقدند ازآنجا که نیروهای روشنفکرنتوانستند یخ انجماد توده ها راذوب کنند پس یا باید به راه حلهای فراملی اندیشید یا باید نیروی محرکی را سراغ نمود که قادربه ارتباط وتحرک توده ها باشد. ازآنجا که راه حلهای فراملی منجربه نتایج پیش بینی نشده می گردد پس باید به سوی نیروهایی رفت که اگرچه نتوانند چراغ دمکراسی را برافروزند اما دراستارت زدن حرکت توده ها می توانند موثرباشند.
عده ای دیگربراین باورند که دمکراسی خواهی می بایست حرکت رو به پیش باشد وکنشهایی مشابه سیاست نپ ممکن است دردگرگونی وضعیت سیاسی موثرباشد اما این تحول الزاما رو به پیش نخواهد بود مادامی که فرهنگ وبسترفرهنگی دمکراتیک گسترده ونهادینه نشود هرتحول سیاسی تنها تغییرشکلی وصوری خواهد بود وپس ازمدتی محتوای ضد دمکراتیک با نام جدید بازتولید خواهدشد. لذا سخن برآن است که اگرنیروهای دیگری علاوه برروشنفکران بخواهند وارد این کارزارشوند سدو منعی وجود ندارد اما نمی توان انتظارداشت که روشنفکران بعنوان سیاهی لشکرآن نیروها عمل کنند وآزموده را دیگرباربیازمایند. البته این مباحث درنیروهایی که وزن بیشتری به لحاظ پایگاه اجتماعی دارند یعنی تحول گرایان مطرح است ودیگرنیروها نظیراصلاح طلبان که اکنون بعنوان نیروهای فرعی ودرمحاق اند با مباحثی دیگری ازاین قبیل مواجه اند که:
برخی معتقد به سیاست ورزی اند ومرادشان ازاین لفظ همانا مماشات با اقتدارگرایان به جهت حفظ اندک پایگاهها قدرت ونیزمحفوظ نگاه داشتن حیات سیاسی لاروگونه خود اند.
برخی که تاحدزیادی ازرفرم گرایان عبورکرده اند نیزبراین باورند که مادام که قدرت بی حسابی به نام پول نفت دردست حکومت است ازسیاست گفتن فایده ای عاید نمی شود. چون این منبع ثروت، شرایط ارباب رعیتی رابین دولت وملت حاکم می نماید. بنابراین یا باید کاری کرد که این پول نفت بین مردم مستقیماتوزیع شود تادرموقعیت نسبتا متعادل قوای دولت وملت والتزام یافتن حکومت به مراعات قواعد جامعه مدنی پابه عرصه سیاسی نهاد و یا( لابد) باید به انتظارنشست تا کی این ثروت ملی بپایان رسد وآنگاه می توان به سیاست اندیشید.این اندیشه ورای راه حلهایش گرچه بخشی ازحقیقت رادرخود دارد اما بطرزآشکاری به مساله مهم تریعنی نقش فرهنگ وباورهای خرافی که یک پایه اصلی وضع کنونی وزمینگیرشدن توده هاست را نادیده گرفته است.
دراین اوضاع واحوال نیروهای محافظه کارحاکمیت نیزبه سوی یک دوقطبی غیرمنعطف پولاریزه می شوند. دریک سونگرش میلیتاریستی با دغدغه آرمانهای انقلابی که اکنون به شدت درظل منافع اقتصادی رنگ می بازد به بازسازی همان استراتژی که اول بارازسوی رقبای رفرمیست آنان مطرح شده بودیعنی به فتح سنگربه سنگرمشغولند .
ازدیگرسو جبهه روحانیان که خود دستخوش شکافهای داخلی "رجعت – نوسازی" است، با جدی گرفتن خطرتهدیدات بین المللی واولویت دادن به حفظ آنچه که ام القرا می خوانند ازیکطرف در پی گریزازشرایط بحرانی بین المللی اند وازطرف دیگردربرابرغولی که مدتی است ازچراغ خارج شده وشاید تا دیروزآنا ن را تنها درحد گارد محافظ تلقی می کردند دراندیشه وبیمناکند.
دراین بین کسانی که به باورغالب مردم وافکارعمومی بین المللی دربسیاری ازسیاستها وتبعات آن ازابتدای انقلاب تا جنگ وتبعات خسارتبارش نقش اصلی راداشته اما همواره خود را شماره 2 تلقی می نمودند نیزباردیگرمترصدند تا با سود جستن ازشرایط پیش آمده داخلی وبین المللی مجددا موقعیت ویژه خودرا حفظ نموده وبزعم خود قدربینند وبرصدرنشینند.
درچنین شرایطی جوانان پرشوری چون کیانوش سنجری وامثال او درمسیرزندان ومیدان مبارزه داثما درآمد وشد می باشند واین روند آنچنان تکراروعادی شده که گویی دیگربازداشت این افراد حیرت وواکنش چندان نمی یابد. شاید در چنین وضعیت نگران کنند ه است که حاکمیت می تواند فاجعه ای چون جان دادن یک زندانی (یک اسیر) همانند اکبرمحمدی وفیض مهدوی را بی آنکه طوفانی درجامعه بپاکند ازسربگذارند. اما تا چه زمان این شرایط دوام خواهد داشت ، پرسشی است که پاسخ آن درگروعزم توده ها ست.

چهارشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۵

تولد دوباره

بعد ازپرشین بلاگ وبلاگفا تصمیم گرفتم این باردربلاگر بنویسم. تردید ندارم که با وضعیت فعلی این وبلاگ هم عمرچندانی نخواهد داشت اما می خواهم ازمنفذها وروزنه های کوچک هم تنفس کنم.مگرنه اینکه مرزحیات وممات نفس کشیدن است .تصورمی کنم می نویسم پس هستم.ضمنا مطالبی که ازاین پس دراین وبلاگ منتشرمی شود عینا درآدرس قبلی هم می آورم هم بدلیل اینکه ممکن است دربرخی شهرهای کشور هنوزسایه فیلترینگ گسترش نیافته باشد وهم ازاین روکه درخارج از ایران وحتی بابکارگیری شیوه هایی درداخل نیز قابل مشاهده
است.فعلا آخرین پست وبلاگ قبلی ام را به عنوان استمرارآن روش دراینجا می آورم
روزگاری با واژه ستاره آسمان تداعی می شد. با یاد آسمان نگاه هامان اوج می گرفت . وبرپهنه آن فراز، چه امیدها وآرزوهایی که جان می یافت.
آن وقتها ستاره بودن یک کمال بود. ستاره شدن یعنی درخشیدن درعرصه ها، ماه مجلس شدنها وآدمها اگرستاره نبودند دوستدارش بودند.
درایامی آسمانی دیدنی تربود که دامانش پرستاره بود. دلشدگان ستارگان را درپی طالع خود رصد می نمودند.درجات با ستاره ها رفیع ترمی شد ومکانها با ستاره مجلل تروگرانبها تر...
اما...در این روزگارمن وما درپیچا پیچ بی روح معاش آنچنان ره گم کرده ایم که دیگرشبها کسی درجستجوی ستاره به آسمان نظرنمی کند.
درآن سنگین دقیقه ها که انسانهایی چند با دست شستن ازلذت زندگی درتنگنایی به نام سلول به سقف بی روزن شب چشم می دوزند، کسی به یاد ستاره نیست.
آن لحظه های پرتعب که اکبر، فیض ، مهرداد یا آن دیگری باشماره آخرین نفس هاشان به ستاره ها جان می دهند،آن دم که انسانی نحیف را که تنها سنگینی اش کوله باراندیشه ودرد است برچوبه داربالا می کشند.ما درزیرسقف خانه ها مان به آسودگی باده نسیان سرمی کشیم یا اگرنگاه ودستی هم به سوی آسمان است ازآن روست که شکرمی کنیم طاعت برده ایم!
دیگراین روزها حرفی ازستاره نیست...
این روزها اگرستاره ای هم باشد مفهومش آن است که باید تعهد بسپری که درهنگامه تحصیل به یاد مردمت وکشورت نباشی.
این روزها اگرستاره ای هست معنایش آن است که به تاوان بیداری ات دیگرحق نداری دردانشگاه تحصیل کنی .
این روزها اگرستاره ای هست یعنی تومحکومی به تقاص درک وفهمت ازشرایط جامعه وسیاست ازحقوق اجتماعی محروم شوی.
....این روزها با واژه ستاره ساقط شدن تداعی می شود . با یاد سقوط نگاه ها مان به سرزمینی که دوستش داریم می افتد وای دریغ که برپهنه این سرزمین، چه امیدها وآرزوهایی که جان می دهند.