یکشنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۸۶

فرمان ازآن کیست؟


ویژگی ساخت قدرت درجوامع ماقبل مدرن آمیخته به مناسبات پنهان کاری، دسیسه، خرافه گرایی ، زورمداری و دریک کلام رویکرد غیردمکراتیک است.درچنین جوامعی مردم یا ازسرفریب و یا ازسراجبار می بایست سربرآستان کارگزاران قدرت نهند. ولو آنکه درصورت ظاهربا میل ورغبت و به انتخاب خود ملتزم رکاب حاکمان باشند.حکایتی ازاین نوع ماجرا را در وقایع قرون وسطا دراروپا می توان یافت.
ازسال 1095 میلادی که پاپ اوربن دوم فتوای جنگ های صلیبی را صادرکرد، بسیاری از جنگجویان معتقد هزاران کیلومترراه پرخطررا طی کردند تا سرزمینی که مقدس می خواندند ازسلطه غیرمومنان رها سازند. چه بسیارکه کشته شدند و چه بسیارکه کشتند. چه سالها یی که با خون و شمشیر، تهاجم و ازهم گسستن شیرازه خانواده ها طی شد تا ماحصل آن همه جد وجهاد وجان به کف نهادن آن گشت که پایه های اقتدارپاپ ها دراروپا محکم شود. شوالیه ها هم درتهاجم و تصرف ارض مقدس وهم بعدها درپاسداری ازقلمرو ایمان نقش به سزایی داشتند. نقل کرده اند شوالیه ها موقعی که به این عنوان خوانده می شدند یکی از اصولی که می بایست قسم خورند تا آخرعمربرآن وفادارباشند اجرای عدالت بود.شاید جوانمردی و پاسداری ازعدالت مهمترین دلیل علقه مردم و این گروه بود.همین شوالیه ها مدتی پس ازآنکه ازجنگیدن خلاص شدند دریافتند که عدالتی که برایش جان می سپردند نه درسرزمین های دیگرکه مقدسش می خواندند بلکه درخاک خودشان درحال دفن شدن است. آنها شاهد بودند پاپ هایی که خود را جانشین مسیح می خواندند درکاخهای مجلل می زیستند اما توده های مردم درفقر و نداری دست وپای می زنند . اینگونه بود که زمزمه های اعتراض درگرفت .پاپ ها ازاین زمزمه ها احساس خطرکردند و با نشراتهام شیطان پرستی و ارتداد سعی در بی اعتباری آنها نزد عوام و مهیا ساختن زمینه هدم شوالیه ها را فراهم کردند. چنانکه گفته اند درجنگ پاپ با شوالیه های نواحی رومانی و مجارستان که به حمایت ازساده زیستی گروه سنت فرانسیس به جنگ برضد پاپ برخاسته بودند هزاران شوالیه کشته شد...آن دوران پاپ ها توانستند برشوالیه ها پیروزشوند اما نه سیاست ، نه نبرد و نه عقاید هیچکدام درکنج تاریخ به انزوا ننشستند بلکه سرزمین به سرزمین ، ملت به ملت وقرن به قرن به رقابت وسبقت گرفتن ازیکدیگرسپری کردند تا بدین سان تاریخ را رقم زنند.
وقتی که دربهمن 57 انقلاب درایران بارخود برزمین نهاد . بنیاد سیاست نیزدرمعرض معماری دیگری قرارگرفت. پا گرفتن نیرویی جایگزین ارتش ازهم پاشیده یکی ازسوداهای داغ آن دوران بود.برخی می گویند ابراهیم یزدی نخستین کسی بود که طرح تشکیل نیرویی به نام سپاه پاسداران را پس ازپیروزی انقلاب مطرح کرد. برخی نیزسازمان مجاهدین انقلاب را از نخستین نیروهای تشکیل دهنده ی سپاه مطرح کرده اند. درهر حال این نیرو گردآمده ازباورمندان به ایدئولوژی حاکم برانقلاب شکل یافت. هرجا که جمهوری اسلامی درصدد مقابله با مخالفین خود بود ازاین نیرو بهره جست و درپشت سرنهادن فرازو فرودهای جنگ 8 ساله نیزبی تردید نقش آفرینی این نیرو تاثیری قابل ملاحظه بر سرنوشت آن داشته است.به این ترتیب پس از چند دهه ازیک گروه محدود شبه نظامی درآن ماههای نخست پیروزی انقلاب اکنون ارتشی مجهز، گسترده و سازمان یافته بجاست که درهمه عرصه های سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی و نظامی حضوری چشمگیردارد وبه شکل آشکاری هژمون خود را دست کم بردو قوه ازسه قوه حاکم برنظام مسلط ساخته است.
براین اساس امروزبا کمترین تامل درتاروپود ساخت قدرت درجمهوری اسلامی دورشته رابخوبی می توان تمیزداد. نخست روحانیون که نفوذ سنتی خود درعوام و قداست های ذهنی توده ها را با قانون اساسی و ایدئولوژی حاکم درهم تنیده تا حصاری نفوذ ناپذیربرسریرقدرت بناکنند. و نیروی دیگر نظامیانی که درطول سه دهه تنها نقش آفرینی خود را درعرصه جنگیدن ، خون دادن وهزینه کردن می دیدند. هم آنها که شاهد بودند به محض آنکه ازفردای جنگ که درخطبه ها شیپور سازندگی نواخته شد، نه تنها دیگریاد نمی شدند بلکه با «مانورتجمل» و «جلنبر» خواندن آنان عرصه به برج سازانی سپرده شد که باروهای خود را برگرده درهم شکسته عدالت اجتماعی برافراشتند. چندی بعد چون کشتی سازندگی به گل نشست این بارسربازان ایدئولوژی جنبش رفرمیستی را درمصاف با اتوپیای خود یافتند، همان جنبشی که به رغم ادعاهای مدنیت اش یگانه دستاوردآن به حاشیه راندن شهروندان مشتاق به مشارکت درسرنوشت خود گردید.
ازاین پس تحرکاتی که گام به گام ازاواخردهه هفتاد به این سو درپهنه ی قدرت شروع به نشو ونما نمود، همزمان با زوال تدریجی ستاره ی اقبال رفرمیست های حکومت و یک دست شدن عرصه سیاسی ، به تدریج حکایت ازسربازنمودن شکاف تازه درعرصه قدرت نمود. چیزی که دردل تاریخ وسعتی به بزرگی ده قرن داشت و دراین سامان شاید درتمام این سه دهه، دوران نهفتگی خود را طی می کرد و اکنون سرداران به جبران همه آن تلخکامی هایشان باز آمدند تا پای در حریم ممنوعه اقتدارسیاسی نهند. برخی عنوان می کنند این همان حلقه ممنوعه ای است که احمدی نژاد هنگام انتخابات با وعده شکستن آن پا به حریم قدرت نهاد.اما گروهی دیگر براین عقیده اند اگریک بار برای دست یافتن به خیمه قدرت وتثبیت آن سربازان ایدئولوژی قربانی شدند، امروزنیز که نابسامانی ازهرسو زبانه می کشد بازاینان را درویترین سیاست می نهند تا اربابان واقعی قدرت با آویختن حلقه ی همه گناهان برگردن این قربانیان درفرصتی دیگر همچون ناجیان لگام قدرت را دردست گیرند. آیا ممکن است این کشمکش را دنباله ی همان جنگ شوالیه ها و پاپ ها برشمرد. آیا ممکن است از پس منازعات لفظی انتخاباتی ویک گام به پس ودوگام به پیش نهادن، لایه ی دیگری از «استراتژی چند لایه» روشود؟ به راستی فرمان ازآن کیست؟

پنجشنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۶

انتخابات،امتناع جنبش ساز


گرچه برساختاری که پس از انقلاب بهمن 57 برایران سایه افکند جمهوری اسلامی نام نهادند و این عنوان نوظهورترکیبی از دو ساحت مردمی وخدایی را به اذهان می آورد .(غافل ازاینکه نشات یافتن قوانین یک حکومت از دو خواستگاه نامتجانس تناقضی است که هرگزتاریخ اجتماع آن را ندیده وقابل تحقق نیز نخواهد بود) به مروربرنیروهای سیاسی و اقشارمردم عیان شد که آنچه حاکم گشت تنها درمرحله پیدایی با تحمل رنج ملت زایش یافت و آنگاه که این غول « سنت » به هزینه مردم ازشیشه خارج شد، آنچه روزبه روزبارورگشت زائده ای جز تئوکراسی نبود. به نحوی که امروزبا گذشت قریب به 30 سال ازآن بهمن خونبارتنها پوسته ولایه بسیارنازک ورقیق ازماهیت«مردم»ی آن به جای مانده وهرسو که بنگری شاخ و برگ سنت با رجعتی به قدمت بیش ازیک هزارسال چهره این کشوررا درخود فروبرده است. پس تعجبی ندارد که اگرحکومت بطورمتوسط سالی یک انتخابات هم برگزارکند ماحصل آن هیچ نسبتی با خواستهای مردم نداشته باشد. عجیب نیست که حکومتگران تمام تلاش خود را برای منزوی کردن وعدم مشارکت مردم درصحنه سیاسی بکارگیرند. حاکمیتی که به طرق گوناگون مردم را تحت فشاراجتماعی – فرهنگی – اقتصادی و سیاسی قرار می دهد و درتمام زوایای زندگی خصوصی مردم درجهت درتنگنا قراردادن هرچه بیشترملت مداخله می کند ونه تنها درمناصب سیاسی بلکه درعرصه های فرهنگی و اجتماعی نیز نظامیان را حاکم می سازد تنها یک مفهوم راتداعی می کند و آن اینکه این ساختاربا مردم هیچ نسبتی جز زورمداری ندارد. اگرانتخاباتی هست نه به خاطر باور به ارزشهای دمکراتیک بلکه برای فریب افکارعمومی دنیاست. اگر پارلمان، قانون اساسی و سیستم تفکیک قوا دارد نه به خاطر پایبندی به قواعد دولت مدرن بلکه برای مستحکم کردن مطرودترین شیوه های سنتی حکومت درعصرفرامدرن است.
اکنون چنانچه این واقعیت ها را مد نظرقراردهیم بخوبی می توان محاسبه کرد که با نمایشی که تحت نام انتخابات از سوی این حکومت برگزارمی شود چگونه باید برخورد شود. اگرشرکت درانتخابات به این امید باشد که به مروربا ورود افراد دمکرات ساختارغیردمکراتیک حکومت را می توان اصلاح کرد، تجربه سه دهه گذشته ثابت می کند که این شیوه موفق نبوده است.دوران موسوم به حاکمیت اصلاح طلبان با دراختیارگرفتن دو قوه از سه قوه حاکم بر کشور حتی نتوانست اصلاحیه برقانون مطبوعات را تصویب کند و اینجاست که چنین پرسشی به ذهن می آید که چرا درساختارسلطانی گذشته ازدرون پارلمان فردی چون مصدق سربرمی آورد که شاه کلید قدرت درایران یعنی صنعت نفت را ملی می کند اما درساخت سلطانی کنونی اصلاح طلبان با تصاحب پارلمان وقوه اجرایی حتی نتوانستند یک بنیاد مالی را ملی کنند. آیا این موضوع مفهومی جز این دارد که استبداد دینی بدترین نوع استبداد است.
مگرنه اینکه این ساختار برای تداوم حیات خود نیازمند آن است که به دنیا بقبولاند نهادهای دمکراتیک دراین کشورحضوردارند.(شاید اگر ما به حق مسلم خود دستیابیم دیگرچنین تلاشی هم لزومی نداشته باشد.) حکومتگران درعین آنکه تمام سعی خود را صرف آن می کنند افراد مستقل و آزاد اندیش درمیان کاندیداها نباشند و انتخابات ازمیان عده ای وابسته به حکومت برگزارشود و ضمن آنکه ازحضورگسترده مردم بیمناک اند(چون ازخواست مردم آگاهند) اما ازسوی دیگرحکومت نیازدارد حتی با بکارگیری تقلب به دنیا بگوید بیش از60 % ازمردم درانتخابات شرکت می کنند.میزان رای احمدی نژاد در انتخابات مرحله اول دوره نهم ریاست جمهوری و رای کاندیدای محافظه کاردرانتخابات 2خرداد 76 نشانگرمیزان پایگاه مردمی حکومت بود که بطورمتوسط از6 میلیون نفر تجاوزنکرد. حکومتگران آگاهند که سطح این آرا براثر رفتارهای ضد مردمی چند سال اخیر به شدت کاسته شده است. بنابراین با توجه به تجربیات گذشته می توان گفت که حکومت قادراست 9 میلیون رای را تا 19 میلیون رای جلوه دهد اما آیا قادراست 2 میلیون رای را 22 میلیون رای عنوان کند؟اگر هم چنین کند واکنش جامعه ای که اغلب غیرقابل پیش بینی است چه خواهد بود.
آماررسمی مجموع واجدین شرایط شرکت درانتخابات را 43 میلیون نفراعلام نموده ضمن آنکه چاپ 55 میلیون تعرفه گویای آن است که این آمارتا چه حد با واقعیت فاصله دارد. اکنون به نظر می رسد چنانچه نیروهای سیاسی یکپارچه ازحضور درانتخابات فرمایشی امتناع کنند و کلیه کاندیداهای باقی مانده اصلاح طلبان و افرادی که برای گرم شدن تنور انتخابات درآخرین لحظه تایید می شوند و حتی افراد دیگری که می دانند به دلیل نبودن درلیست حکومت انتخاب نخواهند شد جملگی یکجا انصراف دهند. می توان شوک تازه ای جهت عدم شرکت درانتخابات وارد کرد.به این ترتیب کاهش شدید آرا بحران مشروعیت حکومت را به شفاف ترین صورت درمعرض قضاوت افکارعمومی دنیا قرارخواهد داد. کسانی که درگذشته با مشارکت بی ثمردرانتخابات نتوانستند به سوی دمکراسی گام بردارند یکبارهم که شده حق عدم حضورراکه یک گزینه اعتراضی به حکومت است امتحان کنند. گرچه عدم شرکت درانتخابات فرمایشی یک گام اعتراضی است و کاهش شدید آراء عدم مشروعیت حکومتگران را شفاف خواهد ساخت اما این گام نخست است پرواضح است برداشتن گام دوم اعتراضی زمانی قابل تصوراست که گام اول محقق شود.
.