سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۸

سرآيد زمستون

انتخابات يكي از عرصه هايي است كه مورد منازعه مستمر طيف هاي سياسي باورمند به تغييروتحول است. (تغييربه معناي اصلاح روبنايي و تحول به معناي دگرگوني بنيادي) موضع ثابت اصلاح طلبان (صرف نظر ازهوادارانشان) درهمه ي انتخابات آن بوده كه تحت هرشرايطي بايد مشاركت نمود. تحولگرايان اما بدون جزميت بر موضع عدم مشاركت، اعلام كرده اند تا زماني كه انتخابات درمقدمات ، فعاليت تبليغاتي و نيزنظارت بر شمارش آراء آزاد نباشد و درنهايت نهادها وقوانين غيردمكراتيك قانون اساسي به گونه اي تغييرنيابد كه مانع انجام وظايف منتخب مردم نشود شركت درانتخابات معنايي جز مشروعيت بخشي وضعيت موجود نخواهد داشت.


صرف نظراز شعارهاي تكراري مهمترين مولفه اي كه اصلاح طلبان براي راي دادن مردم ذكرمي كنند آن است كه مي خواهيم با گشودن فضاي تنفس براي دمكراسي بسترسازي شود. سخن آنان اين است كه فردي كه به عنوان رييس جمهورانتخاب مي شود نه تغيير اساسي بلكه اگر نتواند شعارهاي حداقلي خود را نيز جامه عمل بپوشاند. همين كه گزينه اي بيايد كه مورد نظر اقتدارگرايان نباشد، اين مساله موجب آن مي شود تا نخست آنكه آنان دراجراي نقشه هاي خود ومسدود ساختن هرچه بيشترفضاي سياسي ونابودي آخرين آثارنهادهاي مدني با ناكامي مواجه شوند. ديگرآنكه دست كم كاهش فشاربرنهادهاي مدني يك روزن تنفس بازنموده وموجب رشد اين نهادها وقوام جامعه مدني خواهد شد.


اما سخن تحولگرايان يا جريان سكولاردمكرات چيست؟ اين جريان نيزبراين باورنيست كه دمكراسي يك شبه و بطورمثال ازطريق كودتا، شورش، يا جهش ناگهاني حاصل خواهد شد. همچنين مدافعان انقلاب آرام نمي‌گويند كه بايد كنار نشست تا دمكراسي حاكم شود بلكه براين عقيده اند كه لازمه دمكراسي و دگرگوني ساختاري ، بسترسازي فرهنگي واجتماعي است تا به ياري جنبش هاي اجتماعي نضج، پايايي وپويايي دمكراسي فراهم گردد.


اگربحثي هست درآن است كه با اين ساختار حقوقي امكان اين بسترسازي نيست . بحث درروش هاست. اگر به زعم شما دولت اصلاحات درمدت 8 سال جامعه را يك قدم به پيش برد اما با حضور دولت بعدي جامعه چندين گام به عقب نشست. پس دريك ارزيابي غيرجانبدارانه اذعان خواهيد كرد كه ما به پيش نرفتيم بلكه تنها نيروهاي اكتيو جامعه شناسانده وبه قول آن سردار كه پس از 2 خرداد 76 گفته بود: ما سنگي انداختيم تا مارها را ازسوراخ بيرون آورده و سپس سرآنها را بكوبيم. درعمل اين اتفاق رخ داد. آيا 18 تير78 عملي كردن اين تهديد نبود؟ بستن فله اي مطبوعات عملي كردن اين تهديد نبود؟ وآيا درفرجام كار ازدل انتخاباتي كه برگزاركننده آن دولت اصلاحات بود احمدي نژاد سربرنياورد.


چرا براين باوريد كه تنها عدم مشاركت 20 ميليوني مردم موجب ظهوراحمدي نژاد شد. اگر شما با دردست داشتن دولت و مجلس و «فضاي تنفس» نتوانستيد بسترلازم براي پيشبرد دمكراسي را فراهم كنيد ونتيجه آن بسته ترشدن فضاي سياسي شد. چه تضميني است كه ازدولت بعدي كه مطالباتش درحد دولت خاتمي هم نيست و ازسوي ديگر ابزارهاي اونيزكمتراست كاربيشتري برِآيد.



سخن ديگر آن است علاوه بربدفرجامي دوران 8 سال حاكميت اصلاح طلبان ، اكنون درهمين شرايط انتخابات كه جامعه بيش از هرزمان تشنه شنيدن حرف ها و نظرات است با وجود آنكه اقتدارگرايان بادراختيارداشتن ابزارهاي سانسور، فيلترينگ و انحصاررسانه هاي جمعي مانع از ايجاد جامعه چند صدايي مي شوند. همين اصلاح طلب ها با داشتن روزنامه ها ، سايت ها و امكانات موجود خود، كمترين فرصت را در اختيار گروه هايي كه حرف هايي جزجناح هاي حاكم دارند قرارنمي دهند. پس آيا اين كاهش فشار مورد ادعا تنها كاهش فشار برنهادهاي مرتبط با جناح اصلاح طلب نيست.

اين شعارزنده باد مخالف من فقط شعاروتبليغات انتخاباتي است يا مصداق اجرايي دارد.آيا آقاي موسوي يا آقاي كروبي حاضرند تنها يك ستون ازروزنامه شان را دراختيار نيروهايي قراردهند كه امروزحق چاپ يك نشريه نيز ازآنان سلب شده و نشست هاي خانگي را نيزدرزير تهديدات امنيتي برگزارمي كنند. اگرقراراست دولت اصلاح طلب از جامعه چند صدايي حمايت كند، آيا امروزكه نقد است گامي دراين مسيربرداشته ايد تا فردا كه نسيه است را باوركنيم.


اشتباه نشود سخن برسرآن نيست كه اگر سهمي يا ستوني به ما بدهيد ما به شعارهايمان پشت وپا زده و درانتخابات با وضعيت كنوني مشاركت خواهيم كرد. ما درهمان فرصت هم نظر خود را تبيين خواهيم نمود و مگرباور به گفتمان دمكراتيك چيزي جز تحمل عقايد گوناگون است.سخن برسرآن است كه اگر درادعاي جامعه چند صدايي (بلكه زنده باد مخالف من)صادقيد و تنها براي راي‌ آوردن شعارنمي دهيد گوشه اي ازآن حقيقت را عيان كنيد.


يكي ازايرادات دولت احمدي نژاد كه از قضا اصلاح طلبان نيز درتبليغات خود آنرا نكوهيده اند، زيرپا نهادن اخلاق درعرصه سياست (دماگوژي ) است. اما جاي پرسش است كه هنوز دولت آينده اصلاحات برسركارنيامده چراهمان روش ها را درتبليغات خود بكاربسته است. اگرديروزياران احمدي نژاد سرود ياردبستاني را درراستاي نشستن بركرسي قدرت جعل كرده بودند. امروزياران ميرحسين موسوي هم سرود آفتابكاران (سراومد زمستون ) را براي تبليغات خود جعل مي كنند. آيا زيرپاگذاشتن اصول اخلاقي يك رسم معمول براي سياستمداراني است كه دين واخلاق را چاشني سياست كرده اند.


واقع امر آن است درفضايي كه دانشجويان آزاديخواه وفعالين مدني همچنان زندان وآزاررا تحمل مي كنند. اكثريت ملت دربي عدالتي ، تنگدستي، بيكاري ، گراني ، آسيب هاي اجتماعي ومحروميت ازيك زندگي انساني روزگارمي گذرانند واقليت حاكم دربرخورداري از همه ي رفاه وثروت هاي اين كشور و فريب بي پايان ملت بي پناه با يكديگربه رقابت برخاسته اند سرآمدن زمستان مشهود نيست. بلكه بيشتربه اين تعبيراخوان ثالث شبيه است كه : فريبت مي‌دهد برآسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست. حريفا گوش سرما برده است اين يادگارسيلي سرد زمستان است.

برغم اين همه ، وجود جوانان ومردمي كه امروز درمدارس، دانشگاه ها ، كارخانه ها ، مزارع و جاي جاي اين سرزمين با همه ي تنگناها وبگيروببندهاي موجود مي كوشند تا خواست وآرزوي شان را كه آزادي ازاستبداد ديني است سردهند خود نويدي است براين واقعيت كه عمر اين زمستان هم سرآيد।

چهارشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۸

انتخاب در تاريكي

شايد پنهان كاري و غيرشفاف بودن (بي خبرنگهداشتن مردم) ازويژگي هاي بارز سياسي حكومتگران درساختارجمهوري اسلامي باشد.خصيصه اي كه طي سالهاي اخير به دليل طبيعت دولت امنيتي – نظامي دراتمسفرسياسي كشورغلظت بيشتري يافت. اكنون كه 5 هفته به انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري باقي مانده است، هنوز نامزدهاي قطعي جناح هاي حكومت درپس پرده اند. معلوم نيست آن دسته ازكساني كه بي تابانه درداخل و خارج كشوربرطبل حضوردرپاي صندوق راي مي كوبند انتظاردارند مردم به چه برنامه اي راي دهند. درچنين شرايطي براي تفسير صحنه آرايي انتخابات تنها به حدس وگمان هاي برگرفته از مجموعه خبرها ورويدادها مي توان بسنده نمود.

دراردوگاه اقتدارگرايان به رغم حمايت بازاريان احمدي نژاد هنوزگزينه قطعي ديگرگروهها نيست। ازيكسو روي گرداني دوتشكل عمده روحاني نسبت به حمايت از كانديداتوري احمدي نژاد حاكي ازآن است كه روحانيون ازقبضه ي روزافزون نظاميان درعرصه قدرت (سياسي – اقتصادي )احساس خطر مي كنند. به ويژه آنكه احمدي نژاد استعداد آنرا دارد تا امام زمان را از قلمرو اختصاصي روحانيون خارج نموده و نگراني آنان درآن است كه درپرتو اين دستاورد، در نزد عوام كفه ي رباني تري نسبت به ولايت فقيه بيابد.همچنين ورود محسن رضايي به اين عرصه درشرايطي كه كسب رضايت از رهبربراي اعلام كانديداتوري به عرف غيرقابل اجتناب دوجناح تبديل شده نيز قابل توجه است. درعين حال مشكل راست گرايان آن است با كنارگذاشتن احمدي نژاد درصورت حضور مجدد خاتمي كدام گزينه را مي توانند به صحنه آورند.

سوي ديگر اين معادله ي قدرت را درآرايش ناروشن اصلاح طلبان بايد جست.
نخستين ابهام دراذهان عمومي با حضوريكباره ميرحسين موسوي پديد آمد। اكنون با گذشت دوماه از اعلام حضورموسوي مردم هنوزبراي شنيدن پاسخ روشني از وي به انتظار نشسته اند كه چه شد پس از20 سال سكوت تصميم به حضوردراين عرصه گرفته است. اگرآنگونه كه خود بيان كرد؛ درگذشته به دليل حضور افرادي چون هاشمي وخاتمي ضرورتي به وجود او نبود. پس اين سخن خاتمي درروز اعلام حضور درصحنه انتخابات را چگونه بايد تفسيركرد كه گفت:« تلاش من این بود ایشان(موسوي) را قانع کنم که به طور قاطع در دهه فجر اعلام کند در عرصه حضور دارد به هرحال مردم انتظاراتی از ما دارند و با توجه به انتظار جامعه و احترامی که برای مردم قائل هستیم طبیعی است؛ من باید به قولی که به مردم داده‌ام عمل کنم و آمادگی خود را برای حضور (علی رغم میل شخصی) اعلام دارم.» آيا اعلام حضور موسوي پس از حضور خاتمي درصحنه انتخابات كه منجربه خروج خاتمي ازاين عرصه شد به معناي آن است كه برخلاف تبليغات درمورد اخلاق سياسي، ميرحسين موسوي صادقانه برخورد نكرد؟

يك گمانه آن است كه سه كانديداي اصلاح طلب مجري يك برنامه ي كلي اين جناح حكومت اند. دراين راستا نقش كروبي اعلام شعارهايي كه ديگران ازطرحش ابا دارند. موسوي بلاگردان خاتمي تا روزهاي منتهي به راي گيري و در نهايت حضورخاتمي درساعت پاياني ثبت نام ارزيابي مي شود.
دراين گمانه چنين طرح مي شود كه با اين صحنه آرايي؛ اول اينكه زمان براي تخريب و حتي تهديد هاي جدي تر نسبت به خاتمي از رقيب گرفته مي شود.
ديگر اينكه با توجه به پتانسيل انشقاق دربين اقتدارگرايان امكان طرح كانديداهاي متعدد و درنتيجه شكستن آرايشان فراهم مي شود .
سوم اينكه جامعه اي كه به او قبولاندند هيچ چاره اي جزانتخاب ميان بد و بدتر ندارد وقتي گزينه ي ناگزيرش موسوي شد و پس ازشنيدن حرف هاي موسوي ازنظر شرايط رواني احساس كرد كه مجبوراست 20 سال به عقب برگردد آنگاه حضور خاتمي همچون ورود يك منجي شوك جديدي وارد نموده و درنتيجه نيازي به اين نيست كه خاتمي پاسخگوي انتقاداتي باشد كه حتا طرفداران سابق او به طورجد آنرا دنبال مي نمودند.

سرانجام اينكه دريك تحليل كلي با توجه به ميزان تاثير حمايت خاتمي از كانديداتوري نمايندگان اصلاح طلب درمرحله نخست انتخابات مجلس هشتم، اين باور در گروههاي رفرميست قوت گرفت كه راي دهندگان سابق به خاتمي اكنون انگيزه كافي براي حضور درپاي صندوق راي را ندارند.بنابراين راهي بجز يارگيري از درون كساني كه درهرشرايطي پاي صندوق راي مي روند نيست. با اين ديدگاه موسوي مي تواند گزينه مناسب تري ازخاتمي باشد. چرا كه امكان كسب راي ازهردوجناح را دارد. ضمن اينكه مشكل پيش گفته ي روحانيون درجايگزيني احمدي نژاد با اين گزينه حل خواهد شد اما چنانچه درطول مدت اعلام كانديداتوري موسوي با نظرسنجي هاي بعمل آمده ودريافت تصوير روشن تر از تمايلات جامعه امكان راي آوري وي تنزل كند درنهايت خاتمي مي تواند جايگزين موسوي شود.

اين نگاه به آرايش انتخاباتي اصلاح طلبان با اين گفته هاي خاتمي نيز هم خواني دارد كه گفته بود: « از بین من یا مهندس میر حسین موسوی یکی در انتخابات دور دهم ریاست جمهوری کاندیدا می‌‏شویم» و همچنين اين سخن كه : «در نهايت جامعه خواهد ديد اصلاح طلبان تصميمي را خواهند گرفت كه هم مردم راضي باشند وهم به نفع كشور باشد.»

با فرض اينكه موسوي گزينه نهايي اصلاح طلبان باشد پرسشهاي دانشجويان دردانشگاه هاي چمران اهواز، رازي كرمانشاه و مازندران نشان داد كه مطالبات دانشجويان فاصله فراواني با ديدگاه وي دارد و او جز آنكه دربرابر اين پرسش ها سكوت كند يا سربه پايين افكند راهي ندارد. او به صراحت گفت كه با اصلاح قانون اساسي مخالف است. با مشاركت نهضت آزادي (كه شايد حداكثر جايگاه آن كف گروههاي اپوزيسيون باشد) دركابينه اش مخالفت كرد و پس ازگذشت 20 سال هنوز هم درزمينه ي اعدامهاي دسته جمعي زندانيان سياسي سال 67 كه درزمان صدارت او صورت گرفت موضعي اعلام نكرد.
اما چنانچه خاتمي جايگزين موسوي شود آيا فرصتي براي طرح برنامه هاي جديد خواهد داشت يا بدون آنكه به مردم حق دهد كارآمدي رويكرد گذشته را به چالش بكشند مي خواهد همان سبك را تكراركند.
با اين ايستارازفضاي انتخاباتي كه به انتخاب درتاريكي مي ماند معلوم نيست به جزترس از احمدي نژاد اصلاح طلبان با چه برنامه تازه مي خواهند مردم را به پاي صندوق هاي راي آورند.

وراي جناح هاي حكومتي گروههاي اصلاح طلب خارج ازقدرت نيزبه عنوان مطالبه محوري بيانيه اي صادركردند। گرچه دعوت به حضوردر پاي صندوق هاي راي درآن تصريح نشده اما بيش از آنكه بوي بسترسازي يك جنبش اجتماعي از آن به مشام برسد و پيش از آنكه كانديداهاي موجود تعهدي مبني برپذيرش شرايط اين گروهها پذيرا گردند بوي انتخاب گزينه اصلاح طلبان درروزهاي پاياني انتخابات ازاين بيانيه استشمام مي‌شود.

دركناردايره جناح بندي ها ي متن وحاشيه حكومت ، دايره ديگرموضع اپوزيسيون تحولگرا(ساختارشكن) داخل كشوراست كه هنوز كم سو است. گرچه به دلايلي نظير فقدان شرايط برگزاري انتخابات آزاد ومشكلات ساختارحقوقي كه اختيارعمل را از منتخب مردم سلب مي كند،عدم حضوردرپاي صندوق راي موضع مشترك اين گروه هاست اما به رغم تاكيد اوليه برهماهنگي اعلام برنامه، تاخيردرموضعگيري رسمي شايد به اين معنا باشد كه بزعم خوش بيني هاي نخست درانسجام يابي جبهه ي اپوزيسيون اين كاروان همچنان از آفت هاي دروني دررنج است.